بینهایت طلبی تنها یک پاسخ دارد، بینهایت!

یادداشتی برای شیار 143


(توضیح:این نوشته مربوط به 2 ماه پیش است که فیلم شیار 143 در دانشگاهمان اکران شد)

امروز فیلم شیار 143 ساخته نرگس آبیار را دیدم. فیلمی خوش ساخت که هم شروع خوبی داشت وهم پایان بندی فوق العاده ای.

 فیلم داستان مادر یک رزمنده است که انتظار بازگشت پسرش را می کشد و در نهایت پیکر پسرش بعد از قریب به 15 سال به وطن بر می گردد.

فیلم ضرب آهنگ تقریبا کندی دارد و تعلیق های آنچنانی ندارد و این البته نقطه قوت فیلم است چرا که با این روش می توان مخاطب را در انتظار کشیدن با الفت همراه کرد و انگار مخاطب در طول فیلم دارد تجربه 15 ساله الفت را به مدت دو ساعت تجربه می کند.

یکی از پدیده هایی که به خوبی به نظرم در این کار به تصویر کشیده شده است پدیده انتظار فعال است یا بهتر است بگویم رضایت به همراه انجام تکلیف، در عین اینکه انسان منتظر است.

 داستان این گونه است که الفت بعد از اینکه پسرش می رود واقعا بی تاب است جوری که هر گاه هر کسی از جبهه می آید سراسیمه به سوی او می رود، (حتی اگر در شهری باشد که فاصله دوری از آنها دارند)، و خبر پسرش را می گیرد  یا اینکه به مدت 15 سال رادیوی کهنه خود را به کمرش می بندد و روی موج رادیو عراق تنظیم می کند تا شاید خبری از اسارت پسرش بدهند و یا اینکه این زن پرکار روستایی قالیچه ای را که قرار است ببافد برای مدت 15 سال تمامش نمی کند و یا اینکه برای یافتن پسرش سر آخر به دعانویس و رمال رجوع می کند! تا اینکه روزی در خواب پسرش را می بیند که به او می گوید: (تا راضی نشوی راحت نمی شوی).

گویی در طول همه این اتفاقات الفت دارد یک سیر را طی میکند که با صبر ایمانش کامل تر می شود و به یک پختگی می رسدو با دیدن خواب پسرش رضایتی در او بوجود می آید و می فهمد که او در بازگرداندن پسرش کاره ای نیست و همه چیز در دستان کس دیگری ست و خبر پیدا شدن پیکر پسرش زمانی به او می رسد که او در زمین کشاورزی دارد کار می کند و آن رادیو را هم از کمرش باز کرده است. در حقیقت مخاطب می تواند اینجا بین آن نوع انتظار احساسی و عجولانه در ابتدا و این انتظار آگاهانه و شاید بتوان گفت عارفانه مقایسه کند و به سیر پختگی شخصیت پی ببرد.

در کل فیلم سنجیده و خوبی بود فقط بعضی جاها بود که احساس می کردم بعضی صحنه ها خیلی طبیعی نیست که آن هم احتمالا ضعف در فرم و ساختار بوده که من راجع به آنها نمی دانم که بنویسم.

 فقط نکته ای که در طول دیدن فیلم ذهن مرا به خود مشغول کرد این بود:

وقتی در اواسط فیلم ضرب آهنگ قصه کمی آرام شد من که داشتم فقط فیلم نگاه می کردم و منتظر بودم ببینم آینده پسر چه می شود خسته شده بودم و هر از چندگاهی به ساعتم نگاه می کردم، آن لحظه با خود فکر کردم که من توانایی تحمل حتی دو ساعت از 15 سالی که الفت گذراند را هم ندارم، آن وقت فهمیدم الفت های این سرزمین چقدر بزرگند!(بهزاد) 

  • بهزاد سیاوش آملی

نظرات  (۲)

  • محمد محمدی نیاکی
  • سلام
    راجع به نظرت پیرامون کندی و تعلیق موافقم
    ولی
    مسعود فراستی یه جمله داشت همش بهمون میگفت:
    قرار نیست یک کارگردان مخاطب خود را سرگشته کند تا سرگشتگی را نشان دهد.
    نظرم راجه به انتظاری که گفتی همینه....
    پاسخ:
    سلام  راست میگه مسعود چون نمیشه که تو مخاطب رو روانی کنی بخوای روانی بودنو نشون بدی
    ممنون
    قسمت احر متنت بسیار زیبا بود تا فراموش نکنیم خیای چیزها  و خیلی فرد هارو...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی