بینهایت طلبی تنها یک پاسخ دارد، بینهایت!

ز دست عشق در عالم هیاهوست...


چو از جان پیش پای عشق سر داد
سرش بر نی نوای عشق سر داد
به روی نیزه و شیرین‌زبانی!
عجب نبود ز نی شکرفشانی
اگر نی پرده‌ای دیگر بخواند
نیستان را به آتش می‌کشاند
سزد گر چشم‌ها در خون نشینند
چو دریا را به روی نیزه بینند
شگفتا بی‌سر و سامانی عشق!
به روی نیزه سرگردانی عشق!
ز دست عشق در عالم هیاهوست
تمام فتنه‌ها زیر سر اوست.

(قیصر امین پور)

(نیمه شعبان برای اولین بار انشالله عازم کربلایم خدایا شکرت)

 

چمران در اوج عدالت


بسم الله الرحمن الرحیم

دیشب فیلم سینمایی (چ) ساخته ابراهیم حاتمی کیا را برای بار دوم دیدم. در حالی که منفعل نشان داده شدن شخصیت چمران که در بار اول در ناخودآگاهم مرا آزار می داد با شنیدن و خواندن نقدها شدت گرفته بود اما الان که دوباره فیلم را دیدم اولین دیالوگی که چمران می گوید مانند آبی بر روی آتش است آنجا که دکتر و تیم چهار نفره همراهش در ورودی شهر پاوه به یک حیوان برخورد می کنند که در حال جان دادن است و یکی از همراهان می خواهد با گلوله خلاصش کند چمران به او می گوید:" اگه خودت خلقش کردی، خودتم می تونی جونشو بگیری. ما برای کشتن اینجا نیومدیم؛ اگه می تونی، نجاتش بده" وقتی بار اول این دیالوگ را شنیدم اصلا خوشم نیامد، احساس کردم فیلمساز می خواهد عارف مسلک بودن چمران را به شکلی شعاری به نمایش بگذارد اما حالا که دوباره داستان را مرور می کنم می بینم که انگار در کل فیلم، چمران این منطق را حفظ می کند که ما برای نجات، یا بهتر بگویم برای انجام تکلیف آمده ایم، حال این تکلیف می خواهد وسیله اش نبرد مسلحانه باشد، مذاکره باشد، به خطر انداختن جان خود برای نجات طفلی معصوم و مادرش باشد که خانواده اش با تو در حال جنگند، یا هر چیز دیگر. انگار محاسبات او با محاسبات ما فرق می کند، گویی آیه (مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً)[1] را با تمام وجود درک کرده است و از راههای مختلف دنبال احیای انسانها می گردد چه جسم آنها را با به خطر انداختن خود نجات دهد چه جان آنها را با سخنان حکیمانه به سمت حق هدایت کند.

فیلم را که می بینی نا خود اگاه به مقایسه شخصیت چمران و اصغر وصالی می پردازی و این تفکر تا انتها با توست. وقتی خودت را داخل ماجرا فرض می کنی اگر توانسته باشی بر ترست غلبه کنی و آرمانهایت برایت مقدس باشد و تا پای جان برایشان بایستی (که اینها در حرف آسان است و در عمل بسی دشوار) واکنش اصغر وصالی را می فهمی اما چمران را نه. نمی فهمی داشتن آرامش درونی تا این حد، که حتی در سخن گفتن و راه رفتن او نمود پیدا می کند در این شرایط حساس یعنی چه؟ نمی فهمی توجه به هدایت انسانها  و تلاش برای آن در وسط میدان جنگ یعنی چه؟ نمی فهمی متحیر شدن در خلقت یک باز شکاری یا یک گل، در اوج حساسیت یعنی چه؟ نمی فهمی راضی بودن به داشته ها در هر شرایطی، یعنی چه؟ و چیزهای بسیاری هست که نمی فهمی و فاصله بسیار از آن داری. واقعا ، اگر این شخصیت ما به ازای خارجی نداشت فکر می کردی افسانه است چرا که در اوج عدالت قرار دارد. هیچ ارزشی در برابرش در مقابل ارزش های دیگر سربریده نمی شود و این یعنی اوج عدالت. و حال با خود فکر می کنی که چگونه توانسته به این مقام برسد که خودش پاسخت را می دهد: "ای مادر، هنگامی که فرودگاه تهران را ترک می گفتم تو حاضر شدی و با من خداحافظی کردی و گفتی:ای مصطفی من تو را بزرگ کردم و با جان و دل به تو شیر دادم و اکنون که می روی از تو هیچ نمی خواهم و فقط یک وصیت میکنم که خدا را هیچ وقت فراموش نکن. ای مادر، بعد از 22سال به میهن عزیز باز می گردم و به تو اطمینان می دهم که یک لحظه از یاد خدا غافل نشدم عشق او آن چنان با تار و پودم آمیخته بود که یک لحظه حیات من بدون او میسر نبود."

می خواستم راجع به فیلم (چ) بنویسم اما گویی در همان حرف چ از شخصیت چمران ماندم...(بهزاد)

 

 

 



[1] بخشی از آیه 32 سوره مائده

راحت طلبی بلیه ای عام البلوا!

اولین علاقه، اولین گرایشی که ما در خودمان تجربه می‌کنیم، راحت‌طلبی است. ما با راحت‌طلبی زاده می‌شویم. بعداً گرایش‌های دیگر دنیاییِ ما، بیشتر تجلی می‌کنند و بعضی از اوقات به خاطر همین راحت‌طلبیِ تورم یافته، گرایش‌های دیگر بد و خوبی هم در ما شکل می‌گیرد.

اولین مظهر حبّ الدنیا، در جوان‌ها و حتی نوجوان‌ها که باید برایش یک فکری کرد همین راحت‌طلبی است. وقتی ما جلوی راحت‌طلبی را نگرفتیم، جلوی شهوت‌پرستی را هم نمی‌توانیم بگیریم. راحت‌طلبی یک بلیّۀ عام‌البلواست در جامعۀ ما. از آن جا که ما یک جامعۀ دینی داریم، در فرهنگ ما لذّت‌طلبی که نزدیک‌تر است به عرصۀ گناه و عبور از خط قرمز، بیشتر مذمّت می‌شود. ولی متأسفانه در فرهنگ عمومی و حتی فرهنگ دینی ما، راحت‌طلبی آنقدر مذمّت نمی‌شود. این یک نقص فرهنگیِ بزرگ است. اصلاً این جزء سبد خرید روزانۀ ما نیست. جزء توجهات روزمرّه و محاسبۀ نفس ما نیست که ببینیم ما چقدر راحت‌طلب هستیم. کسی که بلافاصله عصبانی می‌شود و در رفتارهای معمولی به اطرافیان پرخاش می‌کند، راحت‌طلبی در او لبریز شده، و به صورت یک بیماری دارد در او نشان داده می‌شود.

جامعۀ راحت‌طلب به جایی نخواهد رسید. زندگی یعنی مدیریت رنج ها. یعنی استقبال کردن از رنج. مدیریت عاقلانۀ رنج، خیلی متفاوت است با فرار ابلهانه و احمقانه از رنج. چگونه می شود رنج ها را مدیریت کرد؟ فرهنگ غربی ما را به فرار احمقانه از رنج دعوت می‌کند. فرهنگ اسلامی ما را به استقبال عاقلانه از رنج دعوت می‌کند. از دل چنین فکر و فرهنگی، جهاد برمی‌خیزد. (حجت الاسلام پناهیان، فاطمیه 93-بیت رهبری)

 

انقلابی آنست که احتیاج به تصدیق کسی ندارد.

انقلابی آن نیست که تفنگ بر دوش بکشد و لباس فدایی بپوشد و هنگام صلح دست به جنگ زند و با شعارات تند خود را ار جرگه ملت خارج کند و با شعارات و تبلیغات و زور بخواهد عقاید خود را بر دیگران تحمیل کند.
انقلابی آنست که هنگام صلح ، به انقلابی گری تظاهر نکند، ولی هنگام خطر ، در پیشاپیش صفوف ملت با دشمن بجنگد.
انقلابی آن نیست که با بی انصافی و زرنگی ، حق دیگران را بگیرد، و مردمی را که برای خاطر و شنیدن حرف های او نیامده اند وادار کند که ساعت ها به حرف های او گوش فرا دهند و کسانی را که ملت خواهان استماع سخنانشان هستند از سخن گفتن باز دارد.
انقلابی آن نیست که غرور و خودخواهی ، بر او غلبه کند و حرف کسی را نشنود، انقلابی آنست که در کمال تواضع و فروتنی ، هر حرف حقی را بپذیرد.
انقلابی آن نیست که با شعارات تند ؛ بخواهد انقلابی گری خود را بر دیگران تحمیل کند.
انقلابی آنست که احتیاج به تصدیق کسی ندارد.

شهید دکتر مصطفی چمران خرداد ۱۳۵۸
منبع : کتاب خدا بود و دیگر هیچ نبود
صفحه ۱۸۳ و ۱۸۴

سیاسی باشید!

بنده دلم مى‌خواهد این جوانان ما شما دانشجویان؛ چه دختر، چه پسر و حتّى دانش‌آموزان مدارس- روى این ریزترین پدیده‌هاى سیاسى دنیا فکر کنید و تحلیل بدهید. گیرم که تحلیلى هم بدهید که خلاف واقع باشد؛ باشد!

 خدا لعنت کند آن دستهایى را که تلاش کرده‌اند و مى‌کنند که قشر جوان و دانشگاه ما را غیر سیاسى کنند.کشورى که جوانانش سیاسى نباشند، اصلاً توى باغ مسائل سیاسى نیستند، مسائل سیاسى دنیا را نمى‌فهمند، جریانهاى سیاسى دنیا را نمى‌فهمند و تحلیل درست ندارند. مگر چنین کشورى مى‌تواند بر دوش مردم، حکومت و حرکت و مبارزه و جهاد کند؟! بله؛ اگر حکومت استبدادى باشد، مى‌شود. حکومتهاى مستبد دنیا، صرفه‌شان به این است که مردم سیاسى نباشند؛ مردم  درک و تحلیل و شعور سیاسى نداشته باشند. اما حکومتى که مى‌خواهد به دست مردم کارهاى بزرگ را انجام دهد؛ نظام را مى‌خواهد با قدرت بى‌پایان مردم به سر منزل مقصود برساند و مردم را همه چیز نظام مى‌داند، مگر مردمش - بخصوص جوانان، و بالاخص جوانانِ دانشجویش - مى‌توانند غیر سیاسى باشند؟! مگر مى‌شود؟! عالِمترین عالِمها و دانشمندترین دانشمندها را هم، اگر مغز و فهم سیاسى نداشته باشند، دشمن با یک آبنبات تُرش مى‌تواند به آن طرف ببرد؛ مجذوب خودش کند، و در جهت اهداف خودش قرار دهد! این نکات ریز را، باید جوانان ما درک کنند.

(بیانات مقام معظم رهبری 72/8/12)

 

چه خاصیتی بود اکسیر ما را؟!


مریز آبروی سرازیر ما را
به ما باز ده نان و انجیر ما را

خدایا اگر دستبند تجمل
نمی بست دست کمانگیر ما را

کسی تا قیامت نمی کرد پیدا
از آن گوشه کهکشان تیر ما را

ولی خسته بودیم و یاران همدل
به نانی گرفتند شمشیر ما را

ولی خسته بودیم و می برد طوفان
تمام شکوه اساطیر ما را

طلا را که مس کرد دیگر ندانم
چه خاصیتی بود اکسیر ما را

محمد کاظم کاظمی

 

این نامه رو لیلا فقط بخونه

معادله وابسته به زمان!

سوال:

(والذین فی اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم1) یعنی کسانی که در اموال آنها حقی معلوم برای سائل و محروم است.

چرا؟ مگر این اموال را خودم بدست نیاوردم خوب اگر بخواهم خودم هم با اختیار خود آنها را به فقرا می دهم. چرا حق معلوم؟

جواب:

ریاضیدانان می گویند در معادلات وابسته به زمان، شرایط اولیه در جواب معادله موثر است. زندگی ما هم یک معادله وابسته به زمان است که در شرایط اولیه این معادله وابسته به زمان نقشی نداشته ایم...(بهزاد)

(توضیح:مطالب به دلیل سواد اندک بنده و همچنین حوصله اندک مخاطب(در صورت وجود!) کوتاه است)

 
1 - سوره معارج آیه 70

 

الان هم می شود!

امیرالمومنین در دوران حکومتش نشان داد که اصول اسلامی و ارزش های اسلامی که در دوران انزوای اسلام و در دوران کوچکی جامعه اسلامی به وجود آمده بود، در دوران رفاه و گسترش و اقتدار و پیشرفت و توسعه مادی جامعه اسلامی هم قابل پیاده شدن است. اگر به این نکته توجه کنیم، خیلی مهم است. اصول اسلامی، عدالت اسلامی، تکریم انسان، روحیه جهاد، سازندگی اسلامی، مبانی اخلاقی و ارزشی اسلام در دوران پیغمبر با وحی الهی نازل شد و تا آن حدی که ممکن بود به وسیله پیغمبر در جامعه اسلامی اعمال شد، اما جامعه اسلامی زمان پیغمبر مگر چه بود؟ تا ده سال فقط یک مدینه بود، یک شهر کوچک چند هزار نفری. بعد هم که مکه و طائف را فتح کردند یک منطقه محدود با یک ثروت بسیار محدود، با فقر همه گیر و امکانات بسیار کم در اختیارشان بود. ارزش های اسلامی در چنین محیطی پایه گذاری شد.

از آن روزی که پیغمبر از دنیا رفت بیست و پنج سال گذشته است. در این بیست و پنج سال وسعت کشور اسلامی صدها برابر شده؛ نه دو برابر و سه برابر و ده برابر. یعنی آن روزی که امیرالمومنین به حکومت رسید از آسیای میانه تا شمال افریقا یعنی مصر در حیطه قدرت حکومت اسلام بود. از دو دولت بزرگ همسایه دولت اسلامی اول کار یعنی ایران و روم یکی به کلی منهدم شده بود، که حکومت ایران بود، و تمام سرزمین ایران آن روز در خدمت اسلام قرار گرفته بود. بخش عمده ای از سرزمین روم هم که شامات و موصل و بقیه جاها بود- در اختیار اسلام قرار گرفته بود. چنین رقعه وسیعی در اختیار اسلام بود؛ بنابراین ثروت زیادی بوجود آمده بود؛ دیگر فقر و کمبود و کم غذایی وجود نداشت؛ طلا رایج شده بود، پول زیاد شده بود، ثروت های فراوان به وجود آمده بود لذا کشور اسلامی ثروتمند شده بود. خیلی ها از رفاه بیش از اندازه لازم برخوردار شده بودند. اگر علی را از این وسط حذف می کردیم ممکن بود جامعه این طور تصور کند که اصول اسلامی و ارزش های نبوی خوب بود؛ اما در همان دوران مدینة النبی، همان دوره کوچکی و فقر جامعه اسلامی. اما بعد از اینکه جامعه اسلامی بزرگ شد و با تمدن های گوناگون آمیخته شد؛ از ایران و روم فرهنگ های مختلف وارد زندگی مردم شدند، و ملت های گوناگون همه زیر چتر جامعه اسلامی قرار گرفتند، دیگر آن اصول کافی نیست و نمی تواند کشور را اداره کند. امیرالمومنین در این پنج سال با عمل و سیره و شیوه حکومت خود نشان داد که نه، همان اصول درخشان صدر نبوت همان توحید، همان عدل، همان انصاف و مساوات، همان برابری بین انسان ها با خلیفه مقتدری مثل امیرالمومنین قابل اجراست. این چیزی است که در تاریخ مانده است. هر چند بعد از امیرالمومنین این روش ادامه داده نشد، اما ایشان نشان داد که اگر حاکم اسلامی و مدیران جامعه و مدیران مسلمان، تصمیم داشته باشند، بنا داشته باشند و اعتقاد راسخ داشته باشند، می توانند همان اصول را در دوران گسترش منطقه حکومت اسلامی و پدید آمدن شرایط گوناگون و جدید زندگی، باز هم اجرا کنند و مردم را از آن بهره مند نمایند. معلوم است عدالت اجتماعی در یک جامعه ده پانزده هزار نفری مدینه کجا، عدالت اجتماعی در یک جامعه چندین ده میلیونی و چندین صد میلیونی حکومت دوران امیر المومنین کجا؟ و امیرالمومنین این کارها را کرد.(کتاب انسان 250 ساله ص 81 و 82)


الخیر فی ما وقع

اراده

همیشه با جمله (الخیر فی ما وقع) مشکل داشتم نمی تونستم درک کنم که یعنی چی؟ مگه میشه هر چی که پیش میاد خوبی باشه.تا رسیدم به داستان زندگی زنی که بیست سال شوهرش معتاد بود و روز به روز اعتیادش بیشتر می شد و انواع خلافا رو هم تو این مدت انجام میداد اما خانمه حتی یه لحظه هم شوهرش رو تنها نگذاشت همه جا باهاش بود توی بیمارستان، اتاق ملاقات زندان، حتی وقتی همه جا جوابش کرده بودن حتی زندان! تا وقتی که اون اعتیادش رو ترک کرد و با هم الان مددکار اجتماعی اند. وقتی دیدمشون، ایمانی که توی حرف زدنشون داشتن رو دیدم، کمال انسانی ای که بهش رسیدن، رو دیدم، فهمیدم (الخیر فی ما وقع) یعنی خدا همیشه کارشو درست انجام میده، از شرایطی که مار رو توش قرار میده تا اراده ای که تو خلقتمون قرار داده برای انجام وظیفه، مهم خودمونیم که چطوری از این اراده استفاده می کنیم...(بهزاد)